مرحوم حرّ عاملى قسمتى از داستان جزيره را در كتاب اثبات الهداه آورده است(1) و پس از آن نيز وقتى در كتاب امل الآمل شرح حال خود را نوشته, كتاب اثبات الهداه را به عنوان يكى از مؤلفات خويش نام مى برد.(1) ولى وقتى آن را مورد دقت قرار دهيم مى بينيم كه ايشان در كتاب امل الآمل شرح حال (فضل بن يحيى) را نوشته ولى راجع به (على بن فاضل) كه در كتاب قبلى خود, قصه او را آورده بود, هيچ اشاره اى نمى كند و اين نكته مى فهماند كه ايشان, در موقع نوشتن شرح حال (فضل بن يحيى) بر داستان جزيره خضرا اعتماد نكرده بلكه بر منبع ديگرى اعتماد داشته است و آن منبعِ قابلِ اعتمادِ مرحوم حرّ عاملى, استنساخ كتاب كشف الغُمَّه توسط فضل و بعد مقابله آن با اصل كتاب و شنيدن آن از مؤلف ارجمندش مى باشد, علاوه بر اين كه مرحوم حرّ عاملى نسبت به اجازه اربلى در سال 691(1) يا سال 692 قمرى(1) توجه داشته و به آن اعتماد كرده است .
بنابراين گروهى اين موضع گيرى (حرّ عاملى) را دليل بر بى اعتبار دانستن يا احياناً توهين نمودن او نسبت به (على بن فاضل) مى دانند .
با درنظر گرفتن اين نكته كه (حرّ عاملى) (فضل بن يحيى) راوى كتاب كشف الغمه را مدح و ستايش مى كند طبيعتاً بايد كسى را كه (فضل) توثيق نموده و يا از او نقل خبر مى كند, قابل اعتماد بداند; يعنى حر عاملى بايد به (على بن فاضل) كه مورد اعتماد (فضل) بوده, اطمينان مى كرد و شرح حال او را در كتابش مى آورد و اين كه مى بينيم شرح حال او را نياورده قرينه اى است بر اين كه او, گرچه عظمت و جلالت قدر فضل را قبول داشته, اما بر توثيق او نسبت به (على بن فاضل) اعتماد نكرده است. البته شايد علت عدم اعتمادش اين بوده كه به نظر او (فضل) راويِ (داستان جزيره خضرا) غير از (فضلى) بوده كه از طرف (اربلى) اجازه نقل حديث گرفته است و با اين حساب مى توان اين نكته را شاهد گرفت كه به نظر حرّ عاملى(ره), فضل بن يحيى, دو نفر هستند و در نتيجه مورد اعتماد بودن يكى از آن ها, دليل بر مورد اعتماد بودن ديگرى نمى شود.(1) و از كلام ميرزاى افندى ـ كه ظاهراً اولين كسى است كه براى على بن فاضل شرح حال نوشته است ـ استفاده مى شود كه او در شرح حال على بن فاضل تنها بر داستان جزيره خضرا, اعتماد كرده است,(1) در صورتى كه نقل اين روايت, براى اعتماد به على بن فاضل كافى نيست مخصوصاً با درنظرگرفتن اين كه مرحوم علاّمه و ابن داود ـ رحمهما ا ـ از معاصران على بن فاضل بوده و مع الوصف راجع به او هيچ شرحى ننوشته اند .
و نيز تصريح فضل بن يحيى در داستان جزيره خضرا, به اين كه على بن فاضل مورد اعتماد است با توجه به نكاتى كه ذيلاً بيان مى شود هيچ گونه سودى دربر ندارد:
1. اين توثيق وقتى مؤثر است كه ما او را همان (فضلى) بدانيم كه (اربلى) اجازه نقل روايت به او داده است. ولى همان طور كه اشاره شد اين مطلب مسلم نيست و شايد (فضل بن يحيى) دو نفر بوده اند .
2. ممكن است كه اين توثيق, تنها به استناد ملاقات او با (على بن فاضل) و شنيدن داستان جزيره, از او باشد و كلام فضل بن يحيى ـ همان طور كه در نسخه بحرانى آمده است(1) ـ ما را به وجود اين احتمال و تقويت آن, راهنمايى مى كند. او مى گويد: (در سخنانِ على بن فاضل نشانه هايى يافتم كه دلالت بر فضل و تقواى او مى كرد.) 3. شكى نيست كه (فضل بن يحيى) حدود دو ماه قبل از ملاقات با على بن فاضل, داستان جزيره را شنيده بود. بنابراين سؤال مى شود كه او چگونه در اين مدت تلاش نكرد تا مورد اعتماد بودن كسى را كه چنين داستان عجيب و غريبى برايش اتفاق افتاده, دريابد و وثاقت او, هم چنان در هاله اى از ابهام ماند تا فرصت ملاقات او پيش آمد و تنها در برخورد با او, نشانه هايى مشاهده كرده كه بر فضل و تقوايش دلالت داشت؟!
4. سؤال ديگر اين كه چگونه داستان جزيره از كسى, مانند فضل بن يحيى, دانشمند فاضلى كه در (واسط) و مجاورت حلّه زندگى مى كرد, مخفى ماند و او داستان و قهرمان آن را ـ كه در مجاورت قريه او بود ـ هم چنان تا ده سال نشنيد. با اين كه انگيزه هاى انتشار امثال اين داستان هاى عجيب و غريب و هم چنين جست وجو از قهرمان آن; يعنى كسى كه چنين حادثه عجيبى برايش اتفاق افتاده, در همه جا و همه زمان ها بسيار است .
و احتمال اين كه خود (على بن فاضل) اين موضوع را پنهان مى داشته و آن را آشكار نمى كرده است بسيار بعيد به نظر مى رسد, چرا كه او خودش داستان را در حضور گروهى از علماى حلّه و اطراف آن تشريح نمود .