توصیه ای از آیت الله بهجت : با خدا بساز خدا کار را درست میکند
آخر ما اگر خودمان را درست بکنیم، خدا کافی است، خدا هادی است. ما خودمان را نمیخواهیم درست بکنیم، اما از کسی هم نمیخواهیم آزار ببینیم. آنهایی که طبعشان آزار است، کار خودشان را میکنند، مگر اینکه یک کافی و یک حافظ جلوگیری بکند.
ما میخواهیم اگر دلمان خواست دروغ بگوییم، اما کسی به ما حق ندارد دروغ بگوید؛ ما ایذاء بکنیم دوستان خودمان را، خوبان را، اما بدها حق ندارند به ما ایذاء بکنند.
به ادامه مطلب بروید
چند دستورالعمل حضرت آیت الله بهجت برای جویندگان کمال
چند دستورالعمل برای جویندگان کمال
جماعتی از این جانب، طلب موعظه و نصیحت می کنند؛ اگر مقصودشان این است که بگوئیم و بشنوند و بار دیگر در وقت دیگر، بگوییم و بشنوند، حقیر عاجزم و بر اهل اطلاع پوشیده نیست.
به ادامه مطلب بروید
شهيد و شهادت در کلام آیتالله بهجت
به گزارش فرهنگ نیوز به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیتالله بهجت، متن زير شهيد و شهادت را در کلام آيتالله بهجت مورد بررسي قرار داده است.
به ادامه مطلب بروید
یازده دستورالعمل از آیت الله بهجت

به ادامه مطلب بروید
بیانات حضرت آیت الله بهجت(ره)در مورد تزکیه نفس
بسم الله الرحمن الرحیم
چه باید بکنیم در ابتلائات داخلیه و خارجیه؟ چه باید بکنیم؟ چه کار کردیم که به این چیزها مبتلا می شویم؟ فکر این را باید بکنیم، آخر ما چکار کردیم که بی سرپرست ماندیم؟
اشکال در این است که خودمان را اصلاح نمی کنیم و نکردیم و نخواهیم کرد، حاضر نیستم خودمان را اصلاح کنیم. اگر ما خودمان را اصلاح می کردیم، به این بلاها مبتلا نمی شدیم.
به ادامه مطلب بروید
ویژه نامه سالروز رحلت آیت الله العظمی،آیت الله بهجت رضوان الله علیه
آفتاب درخشان عرفان(وِیژه سالروز رحلت آیت الله بهجت)
راز حضور قلب در نماز / لذت از عبادت به روایت آیت الله بهجت
معظّم له در حالى که سر را تکان مى داد فرمود: آقا، عامّ البلوى است! این دردى است که همه گرفتاریم!
عرض شد: آقا، به هر حال مراتب دارد و مسئله نسبى است. بعضى همچون شما مراتب عالى دارید و ماها هیچى نداریم، ماها چه باید بکنیم ؟
باز در جواب فرمود: شاید من مرتبه شما را تمنّا کنم.
عرض شد: حاج آقا مسئله تعارف در کار نیست و یک واقعیتى است .
باز ایشان در جواب با فروتنى و تواضع خاصّى فرمودند که : عَمَّتُک مِثْلُک ! و مرادشان از این ضرب المثل این بود که من هم مثل شما هستم .
به هر حال ، پس از چند بار اصرار فرمودند:
این احساس لذّت در نماز یک سرى مقدمات خارج از نماز دارد، و یک سرى مقدمات در خود نماز. آنچه پیش از نماز و در خارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل شود این است که : انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند، و معصیت ، روح را مکدّر مى کند و نورانیت دل را مى برد.
و در هنگام خود نماز نیز انسان باید زنجیر و سیمى دور خود بکشد تا غیر خدا داخل نشود، یعنى فکرش را از غیر خدا منصرف کند و توجّهش به غیر خدا مشغول نشود. و اگر به طور غیر اختیارى توجّهش به جایى منصرف شد، به محض التفات پیدا کردن باید قلبش را از غیر خدا منصرف کند.
آقاى قدس یکى از شاگردان آیت الله بهجت نیز مى گوید:
روزى از آقا پرسیدم : آقا، چه کار بکنم در نمازم حضور قلب بیشتر داشته باشم؟
آقا ابتدا سر به پایین افکند سپس سرش را بلند کرد و فرمود: روغن چراغ کم است .
من به نظر خودم از این جمله این معنى را فهمیدم که یعنى معرفت کم است و ایمان قلبى و باطنى ضعیف است ، و گرنه ممکن نیست با شناخت کافى ، قلب حاضر نباشد.
آیت الله محمّد حسن احمدى فقیه یزدى نیز مى گوید:
گاهى از آقا سؤال مى کردند: چه کنیم در نماز، حضور قلب داشته باشیم؟ و ایشان دستورالعملهایى مى فرمودند، یکى از آنها این بود که مى فرمود:
وقتى وارد نماز مى شوید هنگام خواندن حمد و سوره به معناى آن توجه کنید تا ارتباط حفظ شود.
استاد خسروشاهى نیز مى گوید:
روزى از آیت الله بهجت سؤال شد: در هنگام نماز چگونه مى توانیم حضور قلب را در خودمان به وجود بیاوریم؟ فرمودند:
یکى از عوامل حضور قلب این است که در تمام بیست و چهار ساعت باید حواسّ (باصره، سامعه و ...) خود را کنترل کنیم؛ زیرا براى تحصیل حضور قلب باید مقدماتى را فراهم کرد، باید در طول روز گوش، چشم و همچنین سایر اعضا و جوارح خود را کنترل کنیم و این یکى از عوامل تحصیل حضور قلب مى باشد.
در جاى دیگر شخص دیگرى از محضرشان مى پرسد: براى اینکه در انجام فرمان الهى مخصوصاً نماز با خشوع باشیم چه کنیم ؟
و ایشان در جواب مى فرماید:
در اوّل نماز، توسل حقیقى به امام زمان - عجل الله تعالى - فرجه کنید، و عمل را با تمامیّت مطلقه انجام بدهید.
همچنین شخص دیگر مى پرسد: براى حضور قلب در نماز و تمرکز فکر چه باید کرد؟
و ایشان مرقوم مى فرماید:
بسمه تعالى ، در آنى که متوجّه شدید، اختیاراً منصرف نشوید.
منبع: کتاب برگى از دفتر آفتاب (شرح حال شیخ السالکین حضرت آیت اللّه العظمى بهجت )اثر : رضا باقى زاده پُلامى
توصیه آیت الله بهجت درباره...
بسم الله الرحمن الرحیم
شخصی از حضرت آیةالله بهجت رضوانالله تعالی علیه میپرسد:
“چه کنم که در معنویات آنقدر موفق باشم که صاحب کشف و کرامت گردم؟”
آن پیر روشنضمیر در پاسخ میفرمایند:
“کسانی که از مقداری معنویات برخوردار بودند، دنبال کشف و کرامت نمیرفتند. عاشق مقامات
عرفانی و کرامات نباشید، گاهی این جور کارها شما را به جهنم میبرد! انسان باید در این مسیر
انسانیت و کسب معارف، اهل مراقبه باشد و تا به مراقبه نرسد، فایدهای ندارد!”
(کتاب پرسشهای شما و پاسخهای آیةالله بهجت، جلد دوم)
واقعیت آن است که حضرت آیةالله بهجت که خود اهل کرامات بودند و اساتیدی اهل کرامت و
مکاشفه داشتند و چه بسا شاگردانی اهل کرامت پرورش داده باشند، افراد را از مسیر پرخطری
پرهیز دادهاند که طمع بیجا در آن میتواند مشکلات عدیده دنیوی و اخروی ایجاد کرده و گاه
انسان را به ورطه علوم غریبه و حتی رابطه با برخی موجودات غیبی که دشمن انسان هستند، بکشاند.
بنابراین، این عارف برحق، همواره تاکید می کردند که راه واقعی عرفان “ترک گناه” است و
چون این امر که البته ساده هم نیست حاصل شد، بقیه خیرات به سوی انسان سرازیر میشود.
به واقع کرامت شیعه به قرآن و عترت است و با وجود این دو به چیزی نیاز ندارد، هر چند که آنان
که خالصانه پای در این راه نهند و از طمع به عجایب بپرهیزند، خداوند آنان را مشمول رحمت کرده
و کراماتی نیز نصیبشان میکند، آنگونه که نصیب آیةالله بهجت فرمود: “الذین جاهدوا فینا،
لنهدینهم سبلنا”
منبع: وبلاگ شکوفۀ نرگس
فیضی ازورای سکوت
ملازمه شهادت بر توحيد با شهادت بر ولايت {استدلال آیت الله بهجت}
آيا در اين اختلاف داريم كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم فرموده است : قولوا لا إ له اللّه تفلحوا؟! همين كلمه لا إ له إ لاّ اللّه همه را درست مى كند.
اگر كسى راستى راستى از اصنام و انداد جدا شود و موحّد شود مسلمان مى شود و اگر كسى به درستى مسلمان شد براى خاطر اينكه موحّد است مؤ من مى شود.
و اگر كسى راستى راستى مؤ من و شيعه شود، براى اينكه نصّ نسبت به وصايت وصّى و وصّى الوصى همينطور تا به آخر قطعى است وصايت همه اوصياء عليهم السلام را مى پذيرد، پس قهرا مى شود گفت گه توحيد همه اينها را در بر دارد و همه اينها پشت سرش مى آيد.
پس اگر حقيقت را بخواهيم همان شهادت اولى از براى شهادت به وصايت خاتم الاوصياءكافى است چون همه اينها سلسله وار بر يك ديگر مترتب مى باشند.
اگر خدا را قائل هستيد و يقين و اطمينان پيدا كرده ايد به اينكه او كسى را فرستاده ، امر و نهيى هم دارد بايد همه اينها را قائل باشيد. وإ لاّ يا خدا را قائل نيستيد يا علم خدا يا مثلا حكمت خدا يا يك چيز از اوصاف حقيقيه خداوند را منكر مى باشيد.
بله ، بعضى از مردم نسبت به بعضى ديگر اكفر هستند.
اگر كسى بخواهد وصى يكى از اوصياء را رد كند با وجود اعتقاد و يقين به ثبوت وصايت او، در واقع همان وصى را رد كرده است ، و همينطور كسى را هم كه او اين وصى را تعيين كرده ، رد كرده است تا به آخر.
از پيرمردها و مشايخ مى شنيديم حالا نمى دانيم آيا آنها اين مطلب را خودشان فهميده بودند يا اينكه از شيوخ و پيرمردهاى ديگر نقل مى كردند بعضيها كه مثلا يك راهى براى ارتباط با جنها داشته اند از آنها حرف عجيب و غريبى نقل كرده اند كه آنها گفته اند: در طايفه ما اجنّه ، شيعه هست و كافر، امّا سنّى نداريم .
از روى تعجب به آنها گفته بودند كه : يا شما كافريد كه بدتر از سنّى هستيد يا شيعه ، اما سنى نداريد؟ آخر اين چطور مى شود؟ اين چه حرفى است كه شما مى زنيد؟!
آنها در جواب گفته بودند: پيرمردهايى از جن الان در پيش ما اجنّه هستند كه آنها روز غدير خم را درك كرده بوده اند، و مى فرمايند كه ما ديديم حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم ، حضرت على عليه السلام را بعد از خودش نائب و ولى امر قرار داد، پس همه آمدند سلام كردند به حضرت امير عليه السلام و تبريم گفتند.
اجنّه مسلمان حرف پيرمردهاى خودشان را قبول دارند، لذا شيعه هستند. اما كافرهاى اءجنه اگر هم همين كار حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم را در غدير خم ديده باشند قبول نمى كنند.
حال اين را بنده عرض مى كنم (وإ لاّ در نقلى كه از اجنّه شده است ، دخلى ندارد): حتّى آن فلانى هم كه آمد و گفت : بخّ بخّ يابن اءبى طالب اءصبحتَ مولاى و مولى كل مؤ من ومؤ منة بنابراين اين هم يك حجّتى ديگر بر عليه خود آنها و بر تابعينشان است .
بنده شنيده ام اما نديده ام ، گفته اند: عده اى از علماى اءهل تسنن براى مرحوم علامه امينى صاحب الغدير و همچنين براى غير علامه امينى از متقدمين بر ايشان ، پيغام داده بودند: مطلبى براى ما نقل شده و ثابت مى باشد كه براى شما شيعيان اين مطلب نقل نشده است و آن اين است كه : در روز غدير خم وقتى حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم مى خواستند بالاى جهاز شترها كه به عنوان منبر آماده كرده بودند بروند، چون هوا خيلى گرم و سوزان بود نمى شد حضرت پايشان را روى جهاز شترها بگذارند، ايشان عباى مبارك خودشان را درآورده و روى آن جهازها انداختند، سپس روى آن عبا ايستاده و دست حضرت امير عليه السلام را بلند كردند و ايشان را بعنوان ولى و جانشين خود براى مردم معرفى كردند.
مقصود اينكه اگر حسابش را بكنيم بايد هر موحدى به خاتميت وصايت دوازدهمين ولى خدا اقرار داشته باشد والاّ بايد اشكال همينطور برود بالا و به توحيدشان اشكال كرد.
لذا دعوت حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم از همان اوّل بسم اللّه به همان توحيد بوده و ايشان ماءمور بود كه توحيد را به مردم برساند.
پس اگر رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم راستگو است ، و در اينكه مى گويد رسول اللّه صلى الله عليه و آله وسلم مى باشد راستگو هم هست همان پيامبر وصى و ولّى بعد خود را تعيين كرده است و به مردم رسانده است . يايها الرسول بلغ ما انزل من ربك و ان تفعل فما بلغت رسالته و اگر نعوذ باللّه دروغگو است پس در توحيدى كه حضرت منادى آنست اشكال داريد. چون خود آن حضرت توحيد را در ميان مردم نشر داده و آورده است . اگر كسى به يكى از ائمه اطهار عليه السلام اعتقاد نداشته باشد در حقيقت همان اصل توحيد را ايمان ندارد.
بالاخره مقصود اين است كه ايمان به توحيد از براى اثبات وصايت آن حضرت كه الان تشريف دارد كافى است .
عين اللّه الناظرة واذنه الواعية اين حرفهايى كه ما با هم مى زنيم آن حضرت جلوتر مى شنوند.
ما قائل هستيم به اينكه حضرات معصومين عليه السلام خليفه پيغمبر هستند و از طرف پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلم منصوب شده اند.
اما مخالفين مى گويند ما خودمان خليفه شديم ، كسى ما را خليفه نكرده است .
باطنا و حقيقتا مشركين با منكرين و مخالفين امام حىّ غايب يكى هستند به جهت اينكه اينها رفيق نيمه راه هستند. همينطور فرق مختلف شيعه از نبود توحيد درست و از انحراف از آن به وجود آمده اند يك امامى دو امامى سه امامى ... واقفيه ، فطحيه ، اسماعيليه و همچنين تا به آخر.
مثلا امام صادق عليه السلام از افراد مختلف خواستند كه شهادت بدهند اسماعيل بن جعفر وفات كرده است براى اينكه حضرت مى دانست همين سبب مى شود كه عده اى منحرف بشوند (و فرقه اسماعيليه را بوجود آورند).
به خاطر اخبار از مغيّبات به آنحضرت صاق لقب داده اند. براى اينكه آتيه را مى ديد و مى گفت ، يعنى بيش از ديگران مى گفت . حالا ببينيد فرقه اسماعيليه مى گويند: آيا تا بحال ديده شده است كه كسى براى مرگ كسى شهادت بطلبد؟ پس اين عمل امام صادق عليه السلام تقيه بوده است !!
كسانيكه اءهل ولايت نيستند من حاد اللّه و رسوله در حقيقت همان كافرانند، كفر باطنى دارند. اشكال بر امام حى غايب مى كنند كه : امامى كه در خانه اش بنشيند و در خانه را ببندد امام نيست و قدر يك خردل هم فايده ندارد!! بعد هم يك شعر گفته اند:
كل امامٍ لايرى بالبصر
لايسوى خردلة
يك نفر سنى هم در جواب او گفته بود: كه هم تو بر باطلى و هم آنهاى ديگر.
خوب چه كسانى از ظهور حضرت مانع شده اند؟ مى خواهيد بگوئيد با اينكه مانع وجود دارد حضرت در را باز كنند و آنها بيايند و بگيرند و ببرند؟! مقصود شما اين است ؟! همين را مى خواهيد؟!
يا، ذهبى به شيعه اثنى عشرى ايراد مى كند و در مقام نقض مى گويد: ما به آنها مى گوئيم نمى شود فردى اين مقدار طويل العمر باشد.
و آنها در مقابل به ما مى گويند: چطور حضرت خضر طويل العمر است ؟ در روايت داريم كه خداوند از باب حجّة واحتجاج ايشان را معمّر كرده است تا كسى نگويد كه نمى شود كسى معمّر باشد. حضرت خضر، حضرت الياس ، حضرت ادريس ، حضرت عيسى عليه السلام ، همه اينها معمّر هستند.
به ما نقض مى كنند و مى گويند چطور اينها معمّر هستند؟
در جوابشات مى گوئيم : آخر حضرت خضر ضامن تكليف نيست .امّا امام حىّ ضامن تكليف است . لذا اگر موجود باشد بايد بيايد و امر به معروف و نهى از منكر بكند... پايان كلام ذهبى
جواب : اولا همانطور كه آن يازده امام نهى از منكر و امر به معروف كردند و تو و دوستانت ايمان آورديد ايشان هم اگر بيايند، شماها هم ايمان مى آوريد!!
بالاخره هم بنى اميّه و هم بنى عباس هر كه را توانستند كشتند. حتّى بعضى مى گ .يند بنى العباس بدتر هم كرده اند، به جهت اينكه بنى العباس دو يا سه امام را حقيقتا خودشان كشتند.
آن شاعر هم مى گويد:
ما فعلت امية فيهم
معشار ما فعل بنو العباس
مثلا آنها خواستند امام را بكشند ديدند، حضرت شهيد شده است و دفن كرده اند و نمى شود او را كشت . بر قبر مباركش آب بستند و امثال اين كارها.
ثانيا اينكه مى گوئيد امام ضامن تكليف است ، شايد آن كسى كه امام است از تو تقليد نكند و وظيفه اش را بهتر بداند!! ضامن تكليفند، اما اينها (مخالفين شيعه ) در صدد هستند يك نفر شيعه را شناسائى كنند و بكشند!!
بله ، نبوت مترتب است بر توحيد، و وصايت مترتب است بر نبوت ، كه در حقيقت وصات بقاء نبوت است . بطوريكه اگر نبوت لازم باشد، وصايت و ايصاء هم لازم است . و اگر نبوت لازم نباشد اينها هم لازم نيست .
بين حدوث و بقاء وصايت نبايد فرق گذاشت .
پس قهرا اينها با رسالت مخالفند و با رسالت مخالف نيست مگر كسيكه با توحيد مخالف باشد. لذا زمخشرى در شعرش مى گويد:
وإ ن حنبليا قلت ....
مى گويد: نبايد از انسان سؤ ال كرد از چه كسى تقليد مى كنى ؟
اگر بگويى از ابو حنفيه تقليد مى كنم ، او يبيح الطّلى وهو الشراب المحرّم مالك فلان جور مى گويد، شافعى فلان جور مى گويد، ابن حنبل فلان مى گويد كه قائل به جسم (مجسم ) بودن خداوند تبارك و تعالى (نعوذ باللّه ) هستند.
مجسّمه از اءهل تسنن در زمان امام جواد الائمه عليه السلام كه همان زمان ابن حنبل باشد بوده اند. و لذا مى بينيم كه مرحوم اقا شيخ عبدالحسين رشتى در اوايل تاءسيس دار التقريب بين المذاهب براى آنها نوشت كه : چطور ما مى توانيم با اءهل تسنن نزديك شويم و حال آنكه آنها خدا را جسم مى دانند.
مرحوم آقاى بروجردى فرمودند كه : اين نامه آقا شيخ عبدالحسين را به دار التقريب در مصر فرستاديم ، كه شما چه جوابى داريد؟
مسئولين دار التقريب هم براى تمام ممالك اسلامى اين مطلب را فرستادند كه شما چه جوابى داريد؟
ايشان مى فرمود كه : چهار ماه طول كشيد تا اينگونه جواب دادند:
اليوم علماء اتفاق دارند كه خدا جسم نيست
عجب ! شما قائل به تجسّم را يكى از ائمه اربعه خودتان مى دانيد بعد مى گويئد اليوم علماء اتفاق دارند بر خلاف او!؟ يعنى با او حالا مخالفيد؟!
اين هم از ابن ابى الحديد كه مى نويسد: استادم مى گفت : فرج و لحيه را اسم نبر، ولى هر چه را مى خواهى بگو من ثابت مى كنم كه خدا آن را دارد!؟! خداوند چشم دارد، گوش دارد... اما فرج و لحيه را ديگر نگو!؟!! اعفنى عن الفرج واللحيه واساءل ماشئت
ابن ابى الحديد مى گويد: إ نه ذكره فى كتابه !؟!
استاد: كجا فرج و لحيه را ذكر كرده است ؟!
ابن ابى الحديد مى گويد: در آنجا كه خداوند مى فرمايد وليس الذكر كالانثى ذكر اشرف است از انثى و خداوند يقينا اشرفيت را اختيار مى كند و نمى شود كه خداوند غير اشرف باشد.
آن استاد هم گفت : اءصبت واءجدت واءثبته فى كتابه كه نه خير اين هم هست ، اين هم ديگر براى خداوند ثابت شد.
چه عرض بكنيم راه كه گم شد. خدا مى داند كه انسان آخر كارش به كجا مى رسد.
خاطره ای شیرین درباره نام آیت الله بهجت
درباره نام آيت الله بهجت خاطره اى شيرين از يكى از نزديكان آقا نقل شده است كه ذكر آن در اينجا جالب مى نمايد، و آن اينكه :
پدر آيت الله بهجت در سن 16 - 17 سالگى بر اثر بيمارى وبا در بستر بيمارى مى افتد و حالش بد مى شود به گونه اى كه اميد زنده ماندن او از بين مى رود وى مى گفت : در آن حال ناگهان صدايى شنيدم كه گفت :
((با ايشان كارى نداشته باشيد، زيرا ايشان پدر محمّد تقى است )).
تا اينكه با آن حالت خوابش مى برد و مادرش كه در بالين او نشسته بود گمان مى كند وى از دنيا رفته ، اما بعد از مدتى پدر آقاى بهجت از خواب بيدار مى شود و حالش رو به بهبودى مى رود و بالاخره كاملاً شفا مى يابد.
چند سال پس از اين ماجرا تصميم به ازدواج مى گيرد و سخنى را كه در حال بيمارى به او گفته شده بود كاملاً از ياد مى برد.
بعد از ازدواج نام اوّلين فرزند خود را به نام پدرش مهدى مى گذارد، فرزند دوّمى دختر بوده ، وقتى فرزند سوّمين را خدا به او مى دهد، اسمش را ((محمّد حسين )) مى گذارد، و هنگامى كه خداوند چهارمين فرزند را به او عنايت مى كند به ياد آن سخن كه در دوران بيمارى اش شنيده بود مى افتد، و وى را ((محمّد تقى )) نام مى نهد، ولى وى در كودكى در حوض آب مى افتد و از دنيا مى رود، تا اينكه سرانجام پنجمين فرزند را دوباره ((محمّد تقى )) نام مى گذارد، و بدينسان نام آيت الله بهجت مشخّص مى گردد.
كربلايى محمود بهجت ، پدر آيت اللّه بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به كسب و كار، به رتق و فتق امور مردم مى پرداخت و اسناد مهم و قباله ها به گواهى ايشان مى رسيد. وى اهل ادب و از ذوق سرشارى برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثى اهل بيت عليهم السّلام به ويژه حضرت اباعبد الله الحسين عليه السّلام عر مى سرود، مرثيه هاى جانگدازى كه اكنون پس از نيم قرن هنوز زبانزد مدّاحان آن سامان است .(6)
مناجات ذيل از آن نمونه است :خدايا! حرمتِ ختم رسولان
به حقّ اعظم آن نور يزدان
به دندان و لب بشكسته آن
به حقّ زحمتش در راه قرآن
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
خداوندا! به حقّ عرش اعظم
امير المؤ منين شاه معظّم
به آن فرقى كه زد [تيغ ] ابن ملجم
به دستى در ز خيبر كَند آسان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
به سوز سينه زهراى مضطر
به آب ديده دخت پيمبر
به پهلويى كه شد بشكسته از در
به طفل بى گناه محسنِ آن
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
به حقّ مجتبى آن شاه مظلوم
به حقّ آن دل و آن قلب مسموم
مكن از درگهت ما را تو محروم
به نار قهر خود ما را مسوزان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
به آن حلقى كه اندر زير خنجر
طلب كرد آب تا سازد گلو تر
لب تشنه جدا شد سر ز پيكر
به حقّ رتبه شاه شهيدان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
به زين العابدينِ سجّاد بيمار
به اشك چشم آن بيمار تب دار
به آن گردن كه شد زنجير اشرار
به سوز قلبش از قتل جوانان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
به علم باقر، آن نور الهى
به حقّش مصطفى داده گواهى
كه گردد روشن از نورش سياهى
به علم و حلم آن معنىِّ قرآن
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
به حقّ جعفر صادق كه حق بود
بحقّ بر شوكت اسلام افزود
درِ علم و عمل بر خلق بگشود
به نشر علم و دين كوشيد و ايمان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
الهى ! حرمت موسى بن جعفر
به آب روى آن نور مطهّر
به محرومىّ او از آل اطهر
به حقّ آن مناجاتش ز احسان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
خداوندا! به حق نور مُبينت
به حقّ آن ولىّ نازنينت
به كام پر ز زهر دل غمينت
به حقّ حرمت شاه خراسان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
تقى متّقى را ما غلاميم
محبّ آن شهنشاه اناميم
معطّر از مى حُبّش مشاميم
به حق آن شه از زهر بى جان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
به اِعزاز نقى آن رهبر دين
كه بود از جور اعداء زار و غمگين
چراغ ديده طاها و ياسين
به حقّ آن شه مظلوم نالان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
خداوندا! به حقّ مير عسگر
به حقّ آن چشم بيناى پيمبر
ز زهر معتمد شد كشته آخر
به روح اطهر آن شاه خوبان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان !
به حقّ حرمت ختم الوصيّين
امام عصر، نورديده و دين
شه با عدل و دادو فرّ و تمكين
به جان نازنين آن بهين جان
گذر از جرم ما يا حىّ سبحان
آیت الله العظمی بهجت وعلت غیبت
آیت الله العظمپی بهجت درباره علت غیبت آن حضرت این گونه می فرماید:
عرق ایمانی ما کجا و منزلت ایمانی امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف کجا؟! اگر ما در نزد او کافر به حساب نیاییم! چرا دستش را بسته ایم و خانه نشینش کرده ایم و اجازه نمی دهیم خود را نشان دهد؟! آن آقا گفت: چرا برای تعجیل فرج دعا می کنید؟ آیا می خواهید بیاید و او را هم بکشید؟! برای این که مزاحم خط و مرام و ... شما خواهد بود.
آنان که سایر ائمه علیهم السلام را کشتند دیوانه که نبودند، بلکه سبب آن بی دینی بود، آیا الان دیگر آن طور نیست؟!
طلاب باید به مردم این حقیقت را بگویند که دعای بی عمل سودی ندارد.باید به مردم گفته شود که باید همراه با دعای برای ظهور حضرت، مقدمات ظهور آن امام دور از وطن فراهم شود .
عبد صالح آیت الله بهجت تنها دعا برای فرج امام زمان عجل الله تعای فرجه الشریف را کافی نمی دانند و درباره کار مهم تر از دعای فرج که باید دوستان حجت بن الحسن انجام دهند می فرماید :
مهم تر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدم در عقیده و عدم انکار آن حضرت تا ظهور او می باشد؛ زیرا مردن، تنها قطع حیاتِ دنیای چند روزه فانی است؛ اما بیرون رفتن از عقیده صحیح، موجب هلاکت ابدی از حیات جاوید آخرت و خلود در جهنّم است .
عبد صالح خدا آیت الله بهجت دعایی را به همه شیعیان و دوستان امام زمان آموزش می دهند و این گونه می فرمایند :
این دعا خیلی عالی است که دستور داده شده است در زمان غیبت خوانده شود، که: «یا اللّه یا رحمان یا رحیم!یا مقلب القلوب، ثبت قلبی علی دینک» ای خدا، ای رحمت گستر، ای مهربان، ای گرداننده دل ها، دل مرا بر دینت ثابت و استوار بدار.
هم چنین آیت الله بهجت درباره این که چه موقع دست به دعا برای فرج حضرت برداریم و این که همراه دعا برای فرج چه دعایی را ضمیمه سازیم می فرماید :
دوستان آن حضرت عجل اللّه تعالی فرجه الشریف باید دو مطلب مهم را رعایت کنند:
یکی این که، در شدائد برای فرج دعا کنند، که خود همین مژده ای است برای این که شداید به فرج متصل است .
دیگر این که، دعا کنند که ظهور آن حضرت برای اهل ایمان، همراه با عافیت باشد، و تا وقت ظهور با وجود بلاها و شداید، ثابت قدم و استوار در دین و عامل به تکلیف باشند؛ زیرا ما هیچ ندیده و نخوانده بودیم که بین برادرها، هشت سال جنگ ادامه پیدا کند، آن هم چه جنگی! بر سرشان در خانه ها آتش، بمب و موشک ببارد حتی برای آن ها که به جنگ نرفته و در جبهه حاضر نشده اند.
منابع:
پایگاه اطلاع رسانی گنجینه معارف
تهیه و تولید : مهدی صدری ، گروه حوزه علمیه تبیان
خطربرای اسلام وآمادگی منتظران
در هر گوشه دنیا که مسلمانی بویژه شیعه ای وجود دارد دشمنان خدا همانند گرگانی گرسنه و تیز دندان او را محاصره کرده اند و در پی کشتن او می باشند .
صهیونیسم جهانی که منافع شیطانی خود را به خاطر اقتدار جمهوری اسلامی در خطر می بیند با تمام همت به مقابله با نظام اسلامی برخواسته است .
آنان از هر اهرمی جون فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و... برای مهار کردن نفوذ اسلام حقیقی استفاده می نمایند. در این میان برخی مسلمانان امید خود را از دست داده اند و ترس بر آنان مسلط شده است .
در این میان تنها امید به عنایات و ظهور یوسف زهرا علیهما السلام می تواند عزم مردم را برای مبارزه با دشمنان خدا راسخ نماید و ترس را از دل آنان بیرون سازد همانگونه که در هشت سال دفاع مقدس مردم ما در نهایت مظلومیت توانستند از اسلام و انقلاب حراست نمایند.
از این روست که طلاب و روحانیون باید در مطالبی که برای مردم بیان می کنند ، بیش از همه بر افزون نمودن عشق مردم به امام زمان و بالا بردن امید آنان به ظهور حضرت ومهیا نمودن خود برای آن روز بزرگ ، تمرکز نمایند.
عارف نامی، او که عمر شریفش را به عشق امام زمان به سر برد و از عشق حضرت چون شمع سوخت و با نور وجودش محبین آقا را بهره مندساخت ، حضرت آیت الله العظمی بهجت درباره آماده بودن برای ظهور حضرت این گونه می فرماید:
اگر ظهور حضرت نزدیک باشد، باید هر کس خود را برای آن روز مهیّا سازد، از جمله این که از گناهان توبه کند. همین توبه باعث می شود که این همه بلاهایی که بر سر شیعه آمده است، که واقعاً بی سابقه است، و بلاهای دیگری که تا قبل از ظهور آن حضرت می آید، از سر شیعه رفع و دفع گردد
باید به مردم گفته شود که علت غیبت امام زمان و محروم بودن از فیض حضورش خود ما می باشیم و تا خود را اصلاح ننماییم باید در فراقش بسوزیم

هر لحظه را به گونه ای زندگی کن که گویی واپسین لحظه است،و کسی چه میداند؟شاید آخرین لحظه باشد......